به گزارش شهرآرانیوز؛ «الهی بزرگ شدی، یا دکتر بشی یا مهندس»، از آن دعاهای دلنشینی است که بزرگترها در حق فرزندانشان میکنند. هنوز هم اگر از پدر یا مادری بپرسید که ترجیح میدهد فرزندش کدام رشته را در دبیرستان انتخاب کند، اگر دست یافتن به پزشکی غیرممکن باشد، انتخاب بعدی، بیبروبرگرد رشتههای مهندسی است و آنقدر که شنیدن عنوان مهندس برایشان افتخارآفرین است، محتوای رشته و آیندهاش مهم نیست.
آنها تأمین شهریه کلاسهای عملی، هزینه راه دور دانشگاه و تلف شدن عمر در رشتههای ناشناخته را به جان میخرند، اما ترجیح میدهند فرزندشان نرود سراغ رشتهای که هیچ آوازهای ندارد. این الگوهای ذهنی آنقدر بیوقفه تکرار شدهاند که دانشآموزان را هم بهسوی انتخاب این رشتهها کشاندهاند. روزگار مهندسان فارغالتحصیل دانشگاه مانند همان آواز دهل است که شنیدنش را تنها از راه دور توصیه میکنند.
چندهزار دانشجوی رشتههای مهندسی که هر سال وارد دانشگاههای کوچک و بزرگ میشوند و فارغالتحصیلانی که ازسوی دیگر وارد جامعه میشوند و بازاری که مثل همه شغلهای دیگر خراب است و روی خوشی به آنها نشان نمیدهد، دردسرهای فراوانی را پیشرویشان میگذارد. این است که از روز اول مهندس هستند، اما اینکه واقعا شانسش را پیدا کنند که براساس تخصصشان کار کنند، مبهم است. بنا را بر این گذاشتیم که در روزی به نام مهندس، از مشکل بزرگ آنان بگوییم که دغدغهشان کار است.
بیش از دهها رشته مهندسی با زیرمجموعه هایشان در دانشگاههای ایران تدریس میشود که نام برخی را حتی یک بار هم نشنیدهایم، اما از میان آن همه رشته مهندسی، رایانه، برق و حسابداری در مقطع کارشناسی؛ رشتههای مهندسی مکانیک، حسابداری و مهندسی برق در مقطع کارشناسی ارشد و رشتههای مهندسی عمران، مهندسی رایانه و مواد در مقطع دکتری، بیشترین میزان اشتغال را دارند و درواقع رشتههای پرطرفدار مهندسی هستند.
اما نه به این معنی که همه فارغ التحصیلانش جذب بازار کار شوند؛ یک نمونه اش همین بیکاری فزاینده مهندسان رایانه است، آن هم در شرایطی که در دهه ۷۰ تب تحصیل در این رشته در خانوادهها بالا گرفته بود، درحالی که فارغالتحصیلان این رشته یا به سختی شغل موردنظر خود را با دستمزدی ناچیز پیدا میکنند یا از مشاغل غیرمرتبط دیگر سردرمیآورند.
از گوینده و منبع، اطلاعی نداریم، اما میگویند ۶۰ درصد مهندسان در ایران، یا شغلی ندارند یا مشغول انجام کاری غیرمرتبط با رشته تحصیلی خودشان هستند. آنچه در گذشته قانون و قاعده بود، حالا دیگر نتیجه عکس دارد؛ یعنی تحصیل کرده بودن، دقیقا به معنای یافتن کار نیست. شاهد آن هم دادههای مرکز آمار ایران درباره میزان بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی است که نشان میدهد در سال گذشته، بیشترین نرخ بیکاری با صرف نظر از رشتههای نامشخص در آمارگیری، به گروه علوم تجربی، ریاضی و آمار اختصاص دارد.
طبق دادههای مرکز آمار، در سال ۱۴۰۲، ۵/۱۴ درصد از دانشجویان و فارغ التحصیلان رشتههای علوم تجربی، ریاضیات و آمار که در جمعیت فعال کار حضور داشتند، بیکار بودهاند. جمعیت فعال به مجموع جمعیت شاغل و بیکار اطلاق میشود، بنابراین نرخ بیکاری فارغ التحصیلان این رشته ۵/۱۴ درصد و بیشتر از سایر رشتههای دانشگاهی بوده است. در سوی دیگر این طیف، فارغ التحصیلان حوزه بهداشت قرار گرفتهاند که نرخ بیکاری آنان، نزدیک به نرخ بیکاری کل کشور در محدوده ۳/۷ درصد قرار گرفته است.
یافتنشان کار سختی نیست؛ هر خانواده یکی دو مهندس بیکار یا با مهندس دارای شغل غیرمرتبط دارد. شنیدن شرح حالشان بیش از حد به گوشمان آشناست. نسیم، مهندسی صنایع غذایی خوانده است. سال ۹۴ فارغ التحصیل شد و باید میرفت سراغ کار: «باید در کارخانه کار میکردم. اوایل پدر و مادرم مخالفت نمیکردند، ولی برای راه دور شهرک صنعتی نگران بودند. بالاخره یک کارخانه پیدا کردم که شرایطش بهتر بود. شش ماه با سرویس رفتم و برگشتم، ولی آخرش پدرم پایش را کرد توی یک کفش که تو محتاج پول نیستی که ساعت ۵ صبح بروی سر کار».
چاره دیگری جز استعفا نداشت. گفتند کارخانه را رها کن و دنبال جای دیگری در شهر بگرد، اما پیدا نکرد: «با شش ماه سابقه کار هیچ جایی کار نمیدادند. خلاصه بیکار شدم و بی پول. اگر اجازه داده بودند بروم، حالا این همه سال، سابقه بیمه داشتم و کار بی ربط انجام نمیدادم».
درباره کاری که انجام میدهد، میگوید: با معدل خوب کارشناسی، به توصیه یکی از دوستانم تصمیم گرفتم پایان نامه و تحقیق بنویسم. با همکاری یکی از گروههایی که این کار را انجام میداد، سال هاست تحقیق مینویسم. ولی هیچ ارتباطی به صنایع غذایی ندارد. بیمه ندارم و حتی نمیتوانم از شغلم بگویم. من کاملا از دنیای مهندسی خارج شدم و این کار هم فرسوده کننده و بیهوده است؛ برای همین احتمالا به زودی بیکار میشوم و باید بروم سراغ شغل بی ربط دیگری.
پسر دوم فاطمه، مدرک معماری دارد، اما بیکار است. خودش توضیح میدهد: «از وقتی رفت دانشگاه، به صورت جدی زبان خواند و تازگیها آزمون آیلتس داده است، به نرم افزارهای نقشه کشی هم تسلط دارد، اما نتوانسته است کار پیدا کند. سه سال است دنبال کار میگردد. هرجا پیدا میکند، یا بیمه اش نمیکنند یا حقوقش کم است یا برای مدت کوتاهی نیرو میخواهند. من هم نمیتوانم کاری بکنم و فقط غصه اش را میخورم. چند نفر از دوستان و هم کلاسی هایش هم بیکارند».
امیرمحمد، رشته مکانیک را دو سال پیش در دانشگاه فردوسی مشهد تمام کرده است. او از همه گلایه دارد: «من خیلی دنبال کار گشتم و با آدمهای زیادی سروکله زدم. آخرش نظرم این است که سرمایه کافی برای راه اندازی کار نیست؛ چون سرمایه کشور در بخش زمین و ساخت وساز مسکن بلوکه شده است. سرمایه دار به دنبال کار آسانتر و سود سریعتر است. در این وضعیت، راه اندازی کارخانه کار پردردسری است، آن وقت بیکاری اش میماند برای ما. والا در کشوری که ۸۰ میلیون جمعیت دارد، حضور این همه بیکار خنده دار است. این جمعیت، کلی نیاز دارد و مسئول این سامان دهی معلوم نیست».
محمدرضا هم مهندس است، آن هم از نوع کشاورزی اش. اما به قول خودش: «کو کاری که محض رضای خدا کتابهای دانشگاه را مرور کنیم؟». انتخاب رشته اش از روی عشق و علاقه نبوده است. او همان رشتهای را خواند که در آن قبول شده بود و به بازار کار بعدش توجه نکرد. اما همان دوران دانشگاه فهمید که نمیتواند به کار مرتبط امیدوار باشد. سال آخر دانشگاه دورههای فنی وحرفهای کار در کافی شاپ را گذراند.
مدتی در یکی از کافهها خوب کار کرد و بعد هم با دوست و برادرش یک کافه کوچک راه انداختند. میگوید: نه اینکه راه انداختن کار، آسان باشد و آدم از روز اول خوشحال باشد، ولی بهتر از بیکاری است. دست کم میتوانید برای آینده برنامه ریزی کنید. وقتی در کافی شاپ به شوخی صدایم میزنند آقای مهندس، یادم میآید که الان باید جای دیگری میبودم.
«خواندن رشته زمین شناسی به کار خانمها نمیآید، ولی وقت انتخاب رشته، هیچ کس این را به دانش آموز نمیگوید». فائزه با این جمله، روایت شغل غیرمرتبطش را آغاز میکند و ادامه میدهد: ریاضیام در دبیرستان خیلی خوب بود؛ برای همین صددرصد باید مهندسی میخواندم، درحالی که من رشتههای هنری را دوست داشتم. هیچ کس هم در دهه ۷۰ نمیگفت کدام رشته را بخوان و کدام یکی بازار کار ندارد. درسم در دانشگاه پیام نور که تمام شد، نشستم توی خانه؛ چون حتی برای دانشجویان پسر دانشگاه هم کار نبود».
او چند سالی را در خانه ماند و بی پولی کشید، اما آخرش فهمید که باید برود دنبال هنر: «ازدواج کرده بودم که رفتم کلاس، ثبت نام کردم. حالا وسایل تزیینی درست میکنم و میفروشم. درآمدم خوب است، اما زحمت هم دارد. ولی خیلیها نمیدانند که من درواقع مهندس بودهام».
اوضاع بسیاری از تحصیل کردههای رشته مهندسی خیلی بدتر است. یکی در کارگاه ساختمانی، راننده بنز ۱۰ تن است. دیگری توزیع کننده نان فانتزی دربین سوپرمارکت هاست و آن یکی آرایشگر شده است. خیلیها هم بیکارند هنوز.
اگر برای عدهای مهندس تنها یک عنوان است که میتوانیم آن را به هر فرد دیگری نسبت بدهیم یا فارغ التحصیلی است که چندان ویژگی خاصی ندارد، باید بگوییم درواقع مهندس، کسی است که روزی در مدرسه، مسئلهها را به آسانی حل میکرد، اما حالا معلوم نیست چه کسی بانی حل معماهای زندگی اوست. اگر برای ما چندان تفاوتی ندارد، اما دانشگاهها و کشورهای دیگر میدانند که پذیرش رشتههای مهندسی چه مزایایی دارد. اصلا اغلب آنها که رشته مهندسی میخوانند، خبر دارند که آسانتر از خیلی رشتهها میتوانند پذیرش بگیرند.
کشور ما در حال توسعه است و نیاز به افراد تحصیل کرده فنی و مهندسی دارد، درحالی که این نیروهای جوان با سرخوردگی و به آسانی از کشور خارج میشوند. از سوی دیگر توسعه عجیب وغریب آموزش عالی و ایجاد دانشگاههای بدون کنکور، آن قدر فراوان شده است که نگاه دانش آموزان به آن رشته ها، منفی شده و کیفیت علمی و آموزشی را کاهش داده است.
شاید یکی از راه حلها این باشد که اشتغال را از دولتیها بگیریم و به سراغ کسب وکارهای دانش بنیان برویم. بخش خصوصی را حمایت و فعال کنیم و انگیزهای برای جوانان فراهم کنیم تا خودشان کاری راه اندازی کنند. نمونه وزارت بهداشت تقریبا موفق بوده است؛ شاید به این خاطر که یک وزارتخانه هم متولی آموزش و هم متولی درمان است و این باعث شده است که فارغ التحصیلانش، آسانتر مشغول به کار شوند، اما در رشتههای فنی و مهندسی، هر دانشگاه هرجا خواست، رشته راه اندازی میکند یا دانشجوی دختر جذب میکند، درحالی که فعالیت در آن شغل برای زنان بسیار سخت است.
کارشناس یا مسئول مشخصی نداریم تا درباره علت این مشکلات با او صحبت کنیم، اما صاحبان مشاغلی که با قشر مهندس در ارتباط هستند، میتوانند توضیحاتی بدهند.
دکتر جواد نیشابوری، رئیس کمیسیون کار و تأمین اجتماعی اتاق بازرگانی استان، یکی از آن هاست که در حوزه کار و استخدام نیرو، فعالیت میکند و از حجم فارغ التحصیلان رشته مهندسی هم خبر دارد و میگوید: اول از همه درباره نیروی کار و استخدامی مهندسان باید بگویم به طورکلی حقوقی که برای این گروه پرداخت میشود، عملا آن قدر زیاد نیست که بتواند معاش یک مهندس را تأمین کند. مجموعههای تولیدی مشکلات مالی دارند و از جایی به بعد نمیتوانند حقوق بیشتری بدهند.
ما هم تمایل داریم حقوق بیشتری به فردی که متخصص این حوزه است، بپردازیم، اما قیمت تمام شده محصول در بسیاری از صنایع، محدودیتهایی دارد که نمیتوانیم تغییری در پرداختیها بدهیم و همین ما را محدود میکند؛ هم برای استخدام نیرو و هم برای پرداخت حقوق. از طرف دیگر، برخی فعالیتها همچون شبکههای اجتماعی، گاهی درآمد بیشتری دارند که خیلی از همین مهندسان، تمایلی به کار در شغل مرتبط پیدا نمیکنند.
او ادامه میدهد: نکته دیگر این است که فارغ التحصیلان ما تنها از دانشگاه مدرک گرفتهاند و هیچ گونه سابقه کار یا مهارتی در آن حوزه ندارند؛ یعنی فرد با تحصیلات دانشگاهی و تئوری بدون هیچ تجربهای و هنگامی که برای مصاحبه کاری مراجعه میکند، توقع دارد به عنوان یک مهندس، پشت میز بنشیند و کار اداری انجام بدهد. در خیلی از رشتههای مهندسی، دغدغه ما این است که این مهندسان به دنبال شغل مدیریتی هستند، درحالی که مجموعهها نیاز به این نیروها دارند ولی با وجود داشتن مهارت.
او همچنین با اشاره به حجم زیاد ورودی دانشگاهها و رشتههای بدون کنکور ادامه میدهد: شک نکنید که این کار تنها تعداد فارغ التحصیلان بدون کیفیت را افزایش میدهد. مسئله مهمتر اینکه وقتی بازار هدف را شناسایی نکرده باشید و تنها مدرک بدهید، نتیجه غم انگیز است. بدتر از آن، این است که خیلی از دانشجوها از ابتدا برنامهای برای بعد از گذراندن رشته تحصیلی و آینده زندگی شان ندارند. میگویند حالا مدرک بگیریم، بعد ببینیم بازار کار چطور است. ما باید یک گام عقبتر را ببینیم تا با آموزش به صورت هدفمند، رشته را انتخاب کنند. دانشگاه باید برای برخی رشتهها هزار نفر ورودی بگیرد و برای برخی بیست نفر.
رئیس کمیسیون کار و تأمین اجتماعی اتاق بازرگانی استان این نکته را هم یادآوری میکند که: دانشگاه برای همه رشتهها دانشجو جذب میکند ولی بازار کار نیست. برخی مشاغل نیاز به شغلهای فنی حرفهای دارد و آیا کسانی که از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند، حاضرند آن کارها را انجام بدهند؟ خیر؛ چون میگویند من مهندس هستم یا دکتری این رشته را دارم، چرا باید چنین کاری انجام بدهم؟ درحالی که فارغ التحصیل یک رشته فنی وحرفهای به آسانی چنین کاری را میپذیرد.
نیشابوری راه حل این مشکل را انجام کارورزی میداند و میگوید: دانشجوهایمان باید حین تحصیل، کارورزی مؤثر انجام داده باشند، نه اینکه فقط برای مرکزی فرم پر کنند و درنهایت امضای کارورزی بگیرند. اگر مهارت را واقعا یاد بگیرند، ما هم در مجموعهها آنان را جذب میکنیم. معمولا فارغ التحصیلان دانشگاهی خیلی سخت جذب مجموعههای ما میشوند؛ چون این همه پست مدیریتی نداریم.
او در پاسخ به این سؤال که آیا رشتههایی داریم که بازار کار نداشته یا اشباع شده باشد، میگوید: بررسی نکردهایم، اما شاید اگر تحقیق کنیم، حتما به تعدادی خواهیم رسید که بگوییم این رشته را در دانشگاه جذب نکنید یا مناسب منطقه ما نیست؛ مثلا ما رشته کشاورزی داریم و استان خراسان هم نیاز به این رشته دارد، اما لازمه انجام آن، این است که مهندس به شهرها و مناطق اطراف سفر کند که البته فارغ التحصیلان این رشتهها حاضر به چنین کاری نمیشوند. فارغ التحصیلانی هم داریم که جنس کار مناسبشان نیست؛ مثلا خانمها نمیتوانند انجام بدهند. بعد که مشغول به کار میشوند، میبینند واقعا قادر به تحمل سختی آن نیستند یا شیفت شب دارد و بعد تغییر رشته میدهند یا بیکار میمانند.
او تأکید میکند: درباره اینکه دانشجو مقصر است یا تصمیم گیران، دو نکته وجود دارد؛ نمیتوانیم بگوییم چرا ورودی دانشگاه گاهی آسان است؛ زیرا تحصیل هم نوعی تجارت در تمام دنیاست، اما وقتی که ما روی یک نفر درست سرمایه گذاری نکنیم، نمیتوانیم بگوییم مقصر دولت است. ابتدا خودمان مقصریم که به جزئیات توجه نمیکنیم و میگذاریم افراد تنها براساس علاقه مندی انتخاب رشته کنند و بعد در بازار شغلی برایش پیدا نمیکنند. یک عده هم فقط به مدرک گرفتن فکر میکنند.
کلی هزینه برای خودشان و دولت صرف میشود و بعد کاری برایشان نیست یا با روحیاتشان همخوانی ندارد و بعد شخص میرود سراغ شغلی غیرمرتبط که از اول میتوانست برود و نیازی به تحصیلات دانشگاهی نداشت. دولت در سیاستهای کلان، مقصر است، اما در جزئیات ما هم باید به سرمایه گذاری جان و پولمان توجه کنیم. تحصیل یک سرمایه گذاری برای زندگی آینده است که اگر درست پیش میرفتیم و تحقیقات کاملی میکردیم، این همه بیکار نداشتیم.